۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه

پ . ن 1 : این مطلب با تمامیه پست هایی که غریبه در طی این سه چهار سال گذاشته کاملن متفاوته .. سر سوزنی از سیاست و سیاست بازی خوشم نمیاد .. و دوست ندارم هم درگیر این قضایا باشم و این پست تنها به این دلیل نگاشته شده که نویسنده افکار آشفته ی سیاسی خودش رو مرتب کنه .. همین
پ . ن 2 : قصد توهین به هیچ شخصی .. به هیچ گروهی .. به هیچ طرز فکری رو ندارم و تمام مسائلی که مطرح میشه فقط و فقط ناشی از افکار نویسنده اس و بس ..
پ . ن 3 : انقدر از این مطلب بدم میاد که حاضر نیستم اونو در بین شماره بندی های پست های وبلاگ غریبه قرار بدم .. پس این مطلب هیچ شماره و عنوانی نداره ..
همه چیز از جایی شروع شد که یک آخوند از بین بقیه ی آخوندا فریاد زد :
آزادی ..
آزادی ، کلمه ای که از دید گروه آخوند ها معنا و چارچوب مشخصی داره و اون هم دینه ..
شانزده سال پیش .. کاری ندارم که این شعار شاید تنها یک شعار تبلیغاتی بوده یا نه ، اما چیزی که هست همین شعار باعث سرازیر شدن رای بخش بزرگی از جامعه به سمت یک آخوند شد .. چیزی که شاید برای انقلابیون و یا حتا ضد انقلابیون یک امر کاملن غیر منتظره و ناملموسی بود ..
سید محمد خاتمی ..
اولین انتخاباتی که خود من ، بر حسب سنم اجازه پیدا می کردم برای رای دادن ..
آخوندی به ظاهر روشنفکر ، با فریاد آزادی ، منجی بخش بزرگی از جامعه ی ایران شد ..
امروز که دارم به تمام اتفاقات این شانزده سال نگاه می کنم ، رگه های قوی ای از سناریوی 88 رو از همونجا میبینم ..
جرقه هایی که در اون سال در ذهن سید علی ، اکبر ، و یا حداقل نزدیکان اونها زده شد ..
اگر از حق نگذریم آزادی های نسبی ای در دوران خاتمی داشتیم .. سیاست های درستی در مورد جامعه ی بین المللی به خرج داد و در کل مملکت از خفقات دوران ابتدایی انقلاب بیرون اومد ..
مردی کاپشن پوش ، از بطن مردم ، برای کمک به مستضعفین جامعه پا به عرصه سیاست گذاشت ..
محمود ، با شعار رجایی دوم ، تونست بر شخص دوم مملکت ، اکبر ، با رای همین مردم ، پیروز بشه ، مردمی که امروز ، شخص اکبرو یکی از منجیان خودشون تلقی می کنن ..
دومین جرقه ی سناریوی 88 و 92 در همون انتخابات خورده شد ..
اگر کمی دیدمونو بازتر کنیم و بی طرفانه به موضوع انتخابات 88 نگاه کنیم ، پی به سناریوی کثیفی می بریم که از مدتها پیش در حال تنظیم شدن بود ..
سناریویی که سید علی مستقیمن اونو کارگردانی می کنه ..
تفرقه بنداز و حکومت کن ..
در سال 88 جامعه ی ایران مانند یه هندوانه درست به دو قاچ تقسیم شد ..
میر حسین ، کسی که در دوران نخست وزیریش اگر کسی کراوات میذاشت همون وسط خیابون قیچیش می کردن در مقابل محمود قرار گرفت و شعار آزادی داد ..
خود من کسی بودم که به میر حسین رای دادم ، انتخاب بد از میان بدتر ..
شک من زمانی به یقین تبدیل شد که اعلام کردن در انتخابات تقلب شده ..
جامعه در دو گروه در مقابل همدیگه قرار گرفت .. گروهی پیرو محمود و گروهی پیرو میرحسین
نسل جوان و آزادی خواه جامعه ، پیرو کسی با اون پیشینه شد .. و در کنار اون ، شخصیتی اخوند و روحانی جزو شخصیت های مقدس جوان بی پروای امروزی در اومد ..
اگر به کمی قبل تر اون نگاه کنیم ، کلمه ی اخوند و روحانی در بین جوانان کاملن به یک کلمه ی ضد ارزشی تبدیل شده بود اما بعد از ماجرای 88 ، جمله های رد و بدل شده ی بین جوانان به این دیالوگ ها تغییر پیدا کرد :
هر آخوندی که بد نیست .. کروبی هم آخونده .. مهم فطرت آدماست ..
سناریو با همین دیالوگ به یکی از اهداف خودش رسید .. برگشت وجهه ی نسبی آخوند میان نسل جوان ..
اما هدف مهمتری که سناریو داشت در جای دیگه ای نهفته بود ..
باز بر می گردیم به کمی قبل از اون انتخابات ..
تقریبن عمومیت جامعه خواستار تغییر رژیم بود .. دیالوگ ها این بود :
اگر رژیم عوض بشه ، همه چیز درست میشه ..
مردم خواستار تغییر این رژیم و روی کار اومدن رژیم دیگه ای بودن .. اما بعد از ماجرای 88 ..
باز هم دیالوگ ها عوض شد :
اگر محمود بره و میرحسین بیاد همه چیز درست میشه ..
تمام رژیم بد در محمود خلاصه شد و تمام رژیم خوب در میرحسین ..
سناریو این بود ، مهره ای از این رژیم با مهره ای دیگه از همین رژیم عوض بشه ..
اگر میرحسین هم بیاد قانون همونه .. چارچوب ها همونه .. فقط رئیس قوه ای که باید قوانینو اجرا کنه عوض میشه ..
البته قبول دارم ، آزادی های نسبی ای ایجاد میشه .. اما در اصل قضیه هیچ تفاوتی بوجود نمیاد ..
تا اینجا سناریو به خوبی پیش رفت .. اما ماجرا به همیجا ختم نمیشد .. هدف دیگه این بود که مردم از یک دست بودن خارج بشن .. که به این هدف هم رسیدن ..
در سال 88 دسته ای از مردم قیام کردن و خواستار احقاق حق شدن .. قیام این مردم به ظاهر توسط رژیم ، اما در باطن توسط سناریوی کثیف این رژیم سرکوب شد .. قیام نه دی دیگه با رژیم نبود .. دسته ی دوم همین مردم بودن که روبروی دسته ی اول قرار گرفتن ..
و این دقیقن همون هدفی بود که سناریو می خواست .. کشور به دو دسته تقسیم شد .. حالا هر گروهی که بخواد پا رو فراتر بذار توسط گروه دیگه سرکوب میشه .. بدون اینکه رژیم برای خودش خطر و یا دغدغه ای احساس کنه ..
ماجرا کمابیش راکد موند تا اتمام ریاست جمهوری آدم بده .. اینجا نیاز بود سناریو کمی تغییر ساختار پیدا کنه .. حالا باید چهره ی مقبول اشخاص اصلی نظام به اونها برگردونده بشه ..
اکبر ، کسی که همین مردم حاضر نبودن در مقابل محمود بهش رای بدن با رد صلاحیت شدن به یک قدیس بی چون و چرا تبدیل شد ..
و سید علی با به ظاهر نرم خویی که از خودش نشون داد و کارهایی که از این به بعد خواهد کرد دوباره به رهبر بی چون و چرای انقلاب حتا برای نسل جوان تبدیل خواهد شد ..
از دستاورد های سناریوی 88 رژیم که خودشو در 92 به خوبی نشون داد همون مقبولیت آخوند یود .. مردمی که با دیدن آخوند ها در ارکان اصلی حکومت خونشون به جوش می اومد حالا با رای دادن به یک آخوند به رقص و پایکوبی پرداختند ..
اما این وسط نقش سیمایی مثل بی بی سی رو هم نباید نادیده گرفت .. این شبکه به خوبی تونست در نقش دشمنی ظاهری برای حکومت ، اهداف سناریو رو به پیش ببره ..
خب شاید خیلی ها بگن من در نظرات خودم زیاده روی کردم و یا هم کاسه دونستن بی بی سی و حکومت رو دیگه شور شدن قضیه بدونن ، اما شخص من به این نکته کاملن واقفم که سیاست پیچیده تر و کثیف تر از محاسبات دودوتا چهارتای یک جوان ایرانیه که تمام معنای آزادی براش در رقسیدن وسط خیابون خلاصه میشه ..
پ . ن : چه افکارم درست باشه چه غلط ، تنها یک آرزو برای این موضوع دارم و اونم سربلندی ایرانه و بس ..