۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

6 " افتخار ملی "



من امروز به تک تک همشهریان خودم افتخار میکنم ..
حماسه ای ملی خلق کردن که به هیچ وجه از یادم نمیره ..
الان دیگه به تمام شهرستان های ایران فخر می فروشم ..
حالا خیلی دلم بسوزه جواب سلامتو با یه سر تکون دادم میدم ..
من الان با افتخار سرمو بالا میگیرم .. بادی به سینه می ندازم .. پشت چشم نازک می کنم و با یک غرور وصف ناشدی میگم :
من ، بچه ای از دیار شمال ایرانم .. زادگاه من ، همان سرزمینیست که امسال رتبه ی اول مبتلایان به ایدز کشور رو به خودش اختصاص داد ..
پ . ن : من موندم شبا کارتون کارتون کاندوم می فروشم ، این ملت واسه کجای خودشون استفاده می کنن ؟!!

۱۳۹۲ فروردین ۲۹, پنجشنبه

5 " حمومی "



دیشب هم طبق معمول شبهای جمعه ، برای خدمات رسانی به مردم مملکتم رفتم سر کار ..
تو همون بدو ورود ، با یک پوستری مواجه شدم که روش نوشته شده بود :
لیف و کیسه ی حمام رسید .. ساخته شده با تکنولوژی نانو  .. تا 300 بار مصرف ..
واقعن تبلیغات بجایی بود در این ساعت ملکوتی شب جمعه .. کلی روحیه امو عوض کرد ..
دیشبی تا طرفای ساعت 3 ، یه 15-16 تایی از اینا فروختم ..
دیگه رفته بودیم تو ساعتای خلوت شب .. یه نیم ساعتی میشد کسی نیومده بود .. همینجور داشتم کانالای تلویزیونو بالا پایین می کردم که یه آقای میانسالی اومد تو داروخانه ..
تبلیغاتو دید ، یکم جلوش مکث کرد و اومد سمت من و در موردش سوال کرد ، منم هر چی تو تبلیغات بودو دوباره تحویلش دادم :
با تکنولوژی نانو ساخته شده و 300 بار مصرفه و لایه برداره و فلان و فلان ..
همینجور مشغول توضیح دادن بودم که برگشت گفت :
آقا دیپلم به پایین صحبت کن .. کارگرم .. لایه بردار و این چیزا چه می دونم چیه ..
     : اووووممممم .. خب حاجی بذار اینجوری بگم .. آهنو دیدی روش سمباده می کشن تا زنگاش بریزه ؟ ..
آقاهه : اوهوم
     : خب همین دیگه ، الان تو آهنی اون لیف هم سمباده ، زنگاتو می ریزه ..
آقاهه : عجب .. آدم تا زنده اس چیا باید ببینه .. حالا قیمتش چنده ؟
     : قابل نداره حاجی ، 18 تومن ..
قیمتو که شنید عین فنر از جاش در رفت .. :
چی ؟ هیجده هزار توووومن ؟ .. چه خبره ؟ مگه می خوای الماس جلا بدی ؟ .. فوقش می خوای زیر بقل و پایین تنه رو بشوری دیگه ..
    : البته من که نه ، لیفه این کارارو می کنه ..
آقاهه : هی جوون .. اون موقع که ما بچه بودیم و همراه ننه مون میرفتیم حموم ، شورتمونو از پامون در میاورد با صابون کفیش می کرد با همون سر و صورت و ته و همه رو یکجا میشست .. منم عادت کردم از همون موقع اینجوری میرم حموم .. نه ، جون من یه نگاه بهم بنداز ، من کثیفم ؟ مگه شورت بد تمیزم می کنه که من بیام هیجده هزار تومن بدم لیف نونو بخرم ؟
آقاهه اینو گفت و بدون اینکه مکث کنه از داروخانه خارج شد ، یه دوسه قدمی دور نشده بود که دوباره برگشت تو و گفت :
اعصاب که نمی ذارین واسه آدم ، یه کاندوم بده ببینم ..
پ . ن 1 : حمومی آی حمومی .. حمومی آی حموی .. لنگ و وسیله جهنم ، اون یکی چیزا رو بردن ..
پ . ن 2 : دیشبی رغیب اصلی فروش کاندوم ، همون لیف و کیسه بود .. ( میانگین فروش = دو عدد لیف در ازاری فروش یک کاندوم 3 تایی با طعم انار )
پ . ن 3 : تمام اینا یک طرف ، یه جمله توی تبلیغات خیلی منو درگیر خودش کرد .. نوشته « با خدمات پس از فروش» .. خب این یعنی ما پس از فروش دقیقن چه خدماتی باید ارائه بدیم ؟!! ..

۱۳۹۲ فروردین ۱۲, دوشنبه

4 " سبزه "


این سبزه رو گره می زنم فقط و فقط به نیت دوستان ..
امیدوارم لیته ی هفت ساله شین ..
یه ترشی جا افتاده ..
پ . ن 1 : امیدوارم سال دیگه همین موقع , همتون به آرزوهاتون رسیده باشین ..
پ . ن 2 : دوستتون دارم , سبد سبد .. ( اینم از دروغ روز سیزده )