۱۳۹۲ مرداد ۱۲, شنبه

10 " آش نذری "



دیروز صبح ، کله ی سحر ، طرفای ساعت 11:30 از خواب بیدار شدم ..
یکم تو خونه گشتم .. تو اتاقا و آشپزخونه .. اما خبری از اهل خونه نبود ..
     : مامان .. مامان کجایی ؟!
اومدم تو حیاط ، ولی اونجا هم نبود .. داشتم بر می گشتم تو ساختمون که یه صدایی توجهمو به خودش جلب کرد ..
صدای تلق تلوق قابلمه و دیگه و کفگیر بود .. از خونه ی همسایه .. کلی سر و صدای آدم می اومد ..
کنجکاو شدم .. یکم به سر و وضعم رسیدم و از خونه زدم بیرون ببینم چه خبره ..
تقریبن تمام همسایه ها اونجا جمع بودن .. از بین زن های محل مامان اومد بیرون و گفت : بالاخره بیدار شدی ؟ زودباش بیا ..
دیدم کل اهل کوچه برگشتن دارن منو نیگا می کنم .. یکم خودمو جمع و جور کردم و گفتم : نه بابا .. الان 4- 5 ساعته بیدارم ..
مامان : خیلی خب ، حالا بیا برو آشو هم بزن می خوایم پخشش کنیم ..
خلاصه من هم رفتم یکی دو دور کفگیرو تو آش چرخوندم و بعد رفتم کنار مردای همسایه ایستادم ..
یکم که گذشت یکی از خانوم های همسایه رفت کنار دیگ و شروع کرد به سخنرانی .. یکم از در و دیوار گفت تا اینکه بالاخره خدا رو مخاطب قرار داد و گفت :
خدایا ، خودت شاهدی ، تمام اهل کوچه همت کردن و این دیگ نذری رو به پا کردن .. هر کس به اندازه ی خودش سهمی از این دیگ داره .. همه ی اهل کوچه از اولین خونه تا اخرین خونه سهیمن .. اوومم .. اما نه .. دروغ چرا ، خانم فلانی چیزی کمک نکرد ، میگه به این چیزا اعتقادی ندارم .. خانم فلانی همونیه که وقتی اومدی تو کوچه ، از دست راست ، در دوم خونشونه .. در طوسیه ..
و همینجور داشت ادامه می داد که رو کردم به یکی از آقایون همسایه و گفتم : اینجا چه خبره؟!
آقای هسایه : هیچی بابا ، تو هفته ی گذشته 3 نفر از اهالیه کوچه مردن .. زن های کوچه هم تصمیم گرفتن یه آش نذری درست کنن بدن بیرون تا رفع بلا بشه بلکه این عزرائیل از کوچه ما بکشه بیرون ..
یه همسایه دیگه : کاش آدرس خونه ی ما رو هم می دادن ، زن من خونه تنهاست ..
خلاصه هر کی یه تیکه ای انداخت تا بالاخره آش ها تقسیم شد و هر کدوم یکی یه دونه کاسه گرفتیم و برگشتیم خونه هامون ..
تو خونه داشتم از پله ها بالا می اومدم که پام سر خورد و از دو تا پله افتادم پایین .. داشتم پامو ماساژ می دادم که چشم افتاد به در خونه ..
     : هوم ؟!! در خونه ی ما هم طوسی رنگه .. نکنه عزرائیل آدرسو اشتباهی بیاد ؟!!
پ . ن : حالا گیرمم اشتباه اومد ، یعنی فرق بین من و زن همسایه رو نمی فهمه ؟!

۱۴ نظر:

  1. اول این که زبونت رو گاز بگیر...

    دوم این که عزرائیل نگاه نمیکنی زنی یا مردی...میاد کارشو میکنه میره...
    :)))))))))))))

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بیا .. یه عمری به همین مخلفات اضافه امون می نازیدیم آخرشم به کارمون نیومد .. :D
      فدات پسرعمویی :-*

      حذف
  2. دعای پای نذری امثال همسایه هم تفاسیر زیادی میبره حوصله هیچی ندارم پس بیخیالش میشم . شمکو از هول حلیم تو دیگ افتادی ها

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. :D
      ولی داداشی جات خالی آش خوش مزه ای شده بود .. جای تو هم خوردم :P

      حذف
  3. غریبه جان امروز دلم گرفته بود ... کلی آهنگ غمگین گوش دادم ... اومدم وبلاگ بقیه بچه ها کلی نوشته های غمگین داشتن وقتی خوندمشون گریم گرفت تا نوبت به وبلاگ تو رسید ...دلتنگ نوشته هات بودم...وباز گل کاشتی ... من که خندیدم
    یا تو خیلی شبیه زنایی یا زن همسایه خیلی شبیه مرداست خب عزراییل اشتباه میکنه
    یا رفته سراغه زنه و زنه گولش زده ... فکر نکنم عزراییل همجنسگرا باشه حتما زنه فریبش داده و عزراییل واسه دست خالی نرفتن از کوچه تون می خواسته تو را با خودش ببره

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خب خب خب .. خوشم باشه .. حالا اول میری وبلاگ بقیه ی بچه ها رو نیگا می کنی آخر سر نوبت به وبلاگ من می رسه .. باشه عزیزم .. دارم برات :D
      من شبیه زنا نیستم .. زن همسایه خیلی مرده :P
      وای نه .. اینو دیگه تو دهن این جماعت ننداز .. الان از فردا گیر میدن ما عزرائیل همجنسگرا هم می خوایم .. :D

      حذف
    2. من تازه متوجه شدم قضیه از چه قراره
      چرا الان می فهمم چرا اینقدر دیر !
      می دونی عزراییل اشتباهی اومده بود ولی نه سراغ تو بلکه اشتباهی رفته بود سراغ اون 3 تا شوهره محلتون
      چون عزراییل از اولش تو را می خواست نه شوهرای محلتونو
      این نفرین من بود
      الهی پات بشکنه
      با کلیه بری روی دماغ بخوردی به گوشه پله از شدت درد نتوونی داد بزنی
      گلدونای منو چشم زدی خشکیدن

      حذف
    3. :)))) .. گلدونات خشک شدن ؟ وای این بهترین خبری بود که می تونستی برای روز عید بهم بدی ..
      :))

      حذف
  4. دعا کن زن همسایه بمیره، شوهر همسایه هم بیاد تو رو بگیره
    :D

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خدا شانس بده .. زن همسایه اگه شوهر داشت که من وانمیستادم زنه بیمره .. خودم دست به کار میشدم :D

      حذف
  5. نه خوبه .. بچه های وب که دستشون بهت نمیرسه
    حداقل عزرائیل گیرت آورد!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. قربونت برم عزرائیل جون ، این علی جون ما هم یه التماس دعایی دارن .. یه سری بهش بزن حتمن :D

      حذف
  6. اشكال نداره...ميگن عزرائيل خيلي خوشكله...
    حالا بذار بياد ببينيم قسمت چي ميشه...هرچي بخت آدم باشه...خخخخخخ

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خدایا .. این رفقای ما آدما رو خراب کردن هیچ .. هیچ واسه فرشته هات نقشه کشیدن ..
      دلم واسه اون عزرائیل بیچاره می سوزه ..:D

      حذف